جستجو

ایرانیسم

ضامن آهو، قاتل ایرانیان

پژوهشی به قلم پیام فضلی – حزب جامعه گرای میهنی لائیک ایران

در این پژوهش کوشیده ام نگاهی به حقیقت راستین آن چه بر ما ایرانیان پس از حمله مسلمانان گذشت را به توجه جامعه ایران برسانم. آن چه در اینجا ارائه می شود برای طلاب حوزه های تشیع جزو بدیهیاتی است که در مدرسه های دینی می آموزند و به کشتار ایرانیان توسط پیشوایان دینی شان افتخار می کنند. گهگاهی در عصر ارتباطات و گردش همزمان داده ها ویدئویی از یکی از آخوند ها بیرون می آید که در جمع های خودی ها با افتخار از کشتار ایرانیان به دست وحوش اشغالگر مسلمان سخن می گویند.

کمتر ایرانی می داند که امام و پیشوای هشتم شیعیان در حقیقت یکی از کشنده ترین قاتلان نیاکان ما ایرانیان بود که برای سرکوب خیزش های معاصر هارون الرشید و پسرانش مامون و معتصم به خراسان فرستاده شد. کمتر ایرانی می داند که رضا کسی بود که شیر های گرسنه نگاه می داشت تا آن ها را بر سر منتقدان شیادی خویش رها کند و در پیش چشم همگان به فجیع ترین شکل قربانیان خود را قصابی کند. کمتر ایرانی می داند که این مسائل در منابع خود شیعیان وجود دارد اما خود آخوند ها و طلبه ها بهتر از هر کسی می دانند که آنچه در اینجا آورده ام عین راستی و حقیقت است. کمتر ایرانی می داند که هارون الرشید یکی از قصی القلب ترین قاتلان ایران در کنار رضا دفن شده و هر بار به زیارت این قاتل می روند آن جنایتکار علیه بشریت را نیز «زیارت»‌ می کنند. کمتر ایرانی می داند رضا چه شخصیت خودشیفته و سراسر کذابی داشته تا جایی که با وقاحت باریدن باران را جزو معجزه های خود می دانسته و کسی را که در این موضوع تشکیک کرده با رها کردن شیر های گرسنه تکه پاره و جلوی انظار به قتل رسانده. کمتر ایرانی می داند که رضا حتی در مورد پزشکی هم ادعا های بی پایه کرده و مدعی شده علم پزشکی دارد که هیچ کس ندارد و زیبایی و کمال خود را با یوسف در مصر برابر دانسته.

سخن کوتاه کنم و سراغ آغاز رویم که در اینجا تنها برگی از قرن ها جنایت علیه بشریت پیشوایان دینی مسلمانان در ایران را با منابع اسلامی و سکولار پیش روی شما قرار دادم و قضاوت را به خرد جمعی ایرانیان می سپارم.

پیام فضلی

 

بخش اول: معرفی علی ابن موسی الرضا و وضعیت ایران (۱۴۸ هجری/۷۶۵ میلادی تا ۲۰۳ هجری/۸۱۸ میلادی)

علی ابن موسی مشهور به رضا، در ۱۱ ذی‌القعده سال ۱۴۸ هجری قمری (۲۹ دسامبر ۷۶۵ میلادی)، در مدینه شهری در کشور عربستان سعودی امروزی که در آن زمان حجاز خوانده می شد به دنیا آمد. او هشتمین امام شیعیان و یکی از شخصیت‌های برجسته در دربار عباسیان بود. عباسیان، به‌ویژه هارون الرشید، خلافت خود را بر پایه تسلط بر مناطق گسترده‌ای از دنیای اسلام، از جمله ایران، بنا کردند. این تسلط با خشونت‌های گسترده، سرکوب‌های شدید، و ایجاد وحشت در میان مردم ایران همراه بود.

در سال های ۷۸۶–۸۰۹ میلادی (۱۷۰–۱۹۳ ه‍.ق)، هارون الرشید به خلافت رسید و به شدت به سرکوب خیزش‌های ایرانی پرداخت. مناطق مختلف ایران، به‌ویژه سیستان، خراسان، و مناطق شمالی، به مرکز قیام‌هایی تبدیل شدند که به‌دنبال رهایی از سلطه عرب های مسلمان بودند.

در این دوره، قیام‌هایی همچون قیام بابک خرمدین در آذربایجان، قیام مازیار در طبرستان، و شورش‌های کوچک‌تر در سیستان و خراسان یا آغاز شده بودند یا در حال شکل گیری بودند. مثلاً مازیار هیچ وقت بر مامون خروج نکرد و مقدمات خیزش او در زمان مامون در حال شکل گیری بود. بعد ها اما در نهایت بر جانشین مامون معتصم خیزش کرد. خواننده باید هوشیار باشد که فریب مورخان مسلمان سراسر خدعه و عقده و دروغ و نیرنگ و تقیه و توریه و روایت های از اساس کذب اسلامی شان را نخورد چون به راحتی می توانند با نشان دادن تاریخ آغاز یک خیزش خدعه کنند یا توریه کنند و وانمود کنند آن خیزش در دوران رضا آغاز نشده. در حالی که ما از یک پیوستار تاریخی سخن می گوییم که خیزش ها مداوم در حال جوش و خروش بودند و رضا از دوران جوانی با استفاده از نیروی نظامی و استراتژی‌های سخت‌گیرانه، نقشی فعال در سرکوب این خیزش‌ها ایفا کرد. به عنوان مثال، در ادامه خواهیم دید که در سال ۲۰۲ هجری/۸۱۷ میلادی، رضا دستور داد تا شورشیان در خراسان سرکوب شوند و بسیاری از آنان به قتل رسیدند یا به اسارت گرفته شدند.

خلافت عباسی در طول سلطنت هارون (۷۸۶–۸۰۹ م)

مهاجرت خانواده علی ابن موسی الرضا و نفرت ایرانیان از آنان (۲۰۰ هجری/۸۱۵ میلادی تا ۲۰۱ هجری/۸۱۶ میلادی):

در سال ۲۰۰ هجری/۸۱۵ میلادی، خواهر رضا، فاطمه معصومه، به دلایل سیاسی و دینی به ایران مهاجرت کرد. او به قم رسید و در همان سال درگذشت. دلایل مرگ او در منابع مختلف به شکل‌های مختلفی ذکر شده است، اما بسیاری از منابع تاریخی حتی منابع سراسر دروغ خود مسلمانان اقرار می کنند که مرگ او یا به دلیل مسمومیت توسط ایرانیان بوده است یا گروهی از ایرانیان به کاروان وی حمله می کنند و وی را به درک واصل می کنند. احمد بن موسی، معروف به شاهچراغ، نیز در همان سال به ایران مهاجرت کرد و در نزدیکی شیراز با مقاومت مردم شیراز رو به رو شد که از شدت جنایت های علیه بشریت وی و خاندانش از ایشان نفرت داشتند. تمام نیروی جنگی شیرازی ها بسیج شد و به اردوی وی تاختند تا پس از چندین لایه درگیری تمام وحوش همراهش را به درک واصل کردند و خودش را نفله نمودند.

بخش دوم: مأموریت رضا در ایران و نقش او در سرکوب قیام‌ها (۲۰۱ هجری/۸۱۶ میلادی تا ۲۰۳ هجری/۸۱۸ میلادی)

۱. انتصاب رضا به عنوان ولیعهد (۲۰۱ هجری/۸۱۶ میلادی):

در سال ۲۰۱ هجری/۸۱۶ میلادی، مأمون عباسی، برای تقویت پایه‌های حکومت خود و جلوگیری از گسترش شورش‌ها در مناطق مختلف ایران، تصمیم گرفت یک چهره عمیقاً وفادار به پدر خودش و به شدت قصی القلب به نام علی ابن موسی الرضا را به عنوان ولیعهد و جانشین خود معرفی کند. این اقدام مأمون، که در ظاهر به منظور ایجاد اتحاد میان عباسیان و شیعیان انجام شد، در واقع تلاشی برای کنترل اوضاع داخلی ایران بود.

باید توجه داشت که همکاری رضا با خاندان حاکم یعنی هارون الرشید و پسرانش از لحظه ولیعهدی آغاز نشده است بلکه از سالیان دراز پیش از آن رضا یکی از وفاداری به دربار هارون الرشید بود. رسیدن به مقام ولیعهدی به این معنا بود که پس از مامون، خلیفه کل سرزمین های تحت کنترل مسلمانان شخص علی ابن موسی رضا می شد. جایگاهی چنین بالا و تبدیل شدن به شخص دوم یک حکومت که از آمودریا تا مصر و شام را تحت حاکمیت خود داشت یک شبه و تصادفی به دست نمی آمد.

آیا در تصور خواننده می گنجد که یک حاکمیتی پهناور شامل مناطقی در سه قاره آسیا و آفریقا و اروپا، ناگهان تصمیم بگیرد شخص بی نام و نشانی که تا دیروز هیچ پیشینه همکاری و همدلی و هم‌هدفی با دستگاه حاکم و خاندان فرمانروا نداشته ناگهان به جایگاه ولیعهدی برسانند؟ تمام منابع شیعه تلاش می کنند وانمود کنند رضا علاقه ای به ولیعهدی مامون نداشته در صورتی که رضا یکی از ملازمان رکاب پدر مامون و یکی از قصی القلب ترین عاملان هارون الرشید بود و تا لحظه پایان زندگی چنان به وی وفادار بود که حتی پس از مرگ، مامون دستور داد رضا را کنار جسد پدرش در توس (که امروزه به دروغ و جعل به آن مشهد به معنای محل شهادت می گویند) دفن کرده اند. امروز که دارید این نوشته را می خوانید، هارون الرشید در کنار رضا به گور سپرده شده است.

منابع شیعه تلاش می کنند با آوردن عذر و بهانه این گونه القا کنند که مأمون این اقدام را به‌ظاهر برای ایجاد اتحاد بین شیعیان و عباسیان انجام داد، اما در واقع، رضا به عنوان یک فرمانده نظامی وفادار به خاندان هارون الرشید بود و نقش مهمی در سرکوب قیام‌های ایرانی از سال ها پیش داشت. او به خراسان فرستاده شد، جایی که قیام‌ها علیه عباسیان به اوج خود رسیده بود.

۲. رضا در خراسان و برخورد با قیام‌ها:

پس از انتصاب به ولیعهدی، علی ابن موسی الرضا به خراسان، یکی از مهم‌ترین مناطق شورشی در ایران، اعزام شد. مأموریت او نه تنها نمادین بلکه به شدت نظامی بود. رضا موظف بود تا شورش‌های ضد عباسی در مناطق مختلف ایران، به ویژه در خراسان، سیستان، و طبرستان را سرکوب کند. یکی از این قیام‌ها، قیام المقنع بود که در ادامه مرحله اول خیزش سپیدجامگان دوباره از ۱۴۱ تا سال ۱۶۳ برای بار دوم آغاز شد و در حقیقت مرحله دوم سپیدجامگان بود. این قیام به دلیل ماهیت مذهبی و نظامی خود، فشار زیادی بر حکومت عباسیان وارد کرد و همانطور که برتولد اشپولر در کتاب تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی (جلد یک صحفه ۸۷) می نویسد تا قرن ها پس از مرگ مقنع پسر دادویه در خیزش ها و درگیری های جنگی با اشغالگران مسلمان، از آموزه ها، عقاید و اندیشه های مقنع بهره برده می بردند.

نقشه مسیر سفر علی بن موسی الرضا از مدینه به مرو

۳. سرکوب قیام بابک خرمدین (۲۰۱ هجری/۸۱۶ میلادی تا ۲۰۳ هجری/۸۱۸ میلادی):

یکی از مهم‌ترین قیام‌های این دوره، قیام بابک خرمدین در آذربایجان بود. بابک، رهبر جنبش خرمدینان، با تکیه بر اصول خاصی که ترکیبی از عقاید مزدکیان و باورهای بومی ایرانی بود، قیامی گسترده را علیه عباسیان آغاز کرد. علی ابن موسی الرضا در مقام ولیعهد مأمون، نقشی کلیدی در تلاش‌های اولیه برای سرکوب این قیام ایفا کرد، اما موفقیت کامل در سرکوب این قیام حاصل نشد و پس از مرگ مأمون، برادرش معتصم در سال ۲۲۳ هجری/۸۳۸ میلادی موفق شد بابک را شکست دهد و او را به قتل برساند.

منابعی مانند الطبری و ابن اثیر به نقش مأمون و رضا در مقابله با قیام بابک اشاره کرده‌اند، اگرچه این تلاش‌ها به دلیل مقاومت شدید خرمدینان به نتیجه نرسید و در نهایت سرکوب بابک توسط جانشین مامون، معتصم با خیانت ایرانیان مسلمان شده انجام شد. برتولد اشپولر، تاریخ‌نگار معاصر، نیز به همین پیچیدگی ها و شکست‌های اولیه عباسیان در برابر آن اشاره می‌کند.

۴. برخورد مامون و معتصم با قیام مازیار:

قیام مازیار در طبرستان نیز یکی از قیام‌های مهم در این دوره بود. مازیار، که به دین زرتشت وفادار بود، با شعار بازگشت به اصول ایرانی و مبارزه با تسلط عرب‌ها، قیامی گسترده را در مناطق شمالی ایران به راه انداخت. جالب است بدانید علی ابن موسی الرضا در زمان زندگی اش همراه و همسو با استفاده از نیروهای نظامی برای سرکوب این قیام بود. هرچند مازیار در زمان مأمون شکست نخورده بود و در زمان معتصم، برادر و جانشین مأمون، در نهایت به صورت تمام عیار ضد دستگاه عباسیان شورید و در سال ۲۲۵ هجری/۸۴۰ میلادی (۱۲ تیر ۲۱۸ خورشیدی) با خیانت برادر خود کوهیار که مسلمان شده بود دستگیر شد و در اثر ۴۵۰ ضربه شلاق مسلمانان در سامرا به طرز وحشیانه ای کشته شد. البلاذری، تاریخ‌نگار نامدار قرن سوم هجری، در کتاب خود “فتوح البلدان” به تفصیل درباره مبارزات مازیار و نقش عباسیان در سرکوب او صحبت می‌کند. ای نمونه ای است از سیاست عباسیان در برابر خیزش های ایرانیان تا خواننده درکی داشته باشد که رضا معتمد و وفادار به چه دستگاهی بوده است.

۵. قیام‌های دیگر در سیستان و خراسان:

در این دوره، علاوه بر قیام‌های بزرگ بابک و مازیار، قیام‌های کوچکتری نیز در مناطق سیستان و خراسان رخ داد. به عنوان مثال، قیام یک ایرانی زرتشتی میهن پرست که منابع عربی به اشتباه وی را حمزه بن آذرک در سیستان می خوانند و نام راستین او حمزه (زو تهماسب) پور آذَرَک شاری سیستانی، که در سال های ۱۷۹ تا ۲۱۳ هجری قمری روی داد، یکی دیگر از چالش‌های بزرگ برای عباسیان بود. نیروهای رضا با قساوت تمام به سرکوب این قیام‌ها پرداختند. این برخوردهای نظامی، با روش‌هایی وحشیانه همراه بود که شامل قتل عام شورشیان و به اسارت گرفتن زنان و کودکان آن‌ها می‌شد.

پور آذرک ۳۳ سال پیش از یعقوب لیث ضد حکومت اعراب مسلمان برخاست و به مدت ۳۰ سال بر شرق ایران فرمانروایی کرد و آن زمین پاک را از عفونت وحشیان متجاوز پاس داشت. برای این که پور آذرک را بهتر بشناسید همین کافی است که در تاریخ بیهقی آمده وقتی یعقوب لیث خواست به یکی از یارانش پند دهد از او خواست تا روش حمزه پور آذرک را سرمشق خود قرار دهد.

۶. پایان مأموریت رضا و بازگشت به توس (۲۰۳ هجری/۸۱۸ میلادی):

پس از سرکوب قیام‌ها و تثبیت نسبی قدرت عباسیان در ایران، رضا به توس بازگشت. در همین سال، رضا در توس درگذشت، که روایات مختلفی درباره علت مرگ او وجود دارد. برخی منابع اسلامی ادعا می‌کنند که رضا به دلیل مسمومیت توسط مأمون درگذشته است، در حالی که برخی دیگر از منابع تاریخی، مانند المسعودی و الطبری، این نظریه را رد کرده و بیان می‌کنند که یکی از زنان حرمسرای رضا او را مسموم کرده است.

علی ابن موسی الرضا در طول این دوره از استراتژی‌های ایجاد وحشت و ترس برای کنترل مخالفان خود استفاده می‌کرد. مأموریت رضا برای سرکوب قیام‌های ایرانی به طور مستقیم منجر به تثبیت قدرت خلافت عباسی در مناطق مختلف ایران شد. با این حال، این اقدامات با خشم و نفرت عمیقی در میان مردم محلی همراه بود. این نفرت به طور خاص در میان زنان و خانواده‌های قربانیان رضا وجود داشت و بسیاری از آن‌ها به دنبال فرصتی برای انتقام بودند.

مرثیه حمید بن مهران – شاعری اصفهانی که قربانی کُشنده ترین قاتل ایرانیان شد

 

۱. معرفی حمید بن مهران:

حمید بن مهران، شاعری ایرانی از اصفهان بود که در قرن دوم هجری قمری زندگی می‌کرد. او یکی از کاتبان و شاعران برجسته در دوران حکومت عباسیان بود و آثار متعددی از خود به جای گذاشت. ابن ندیم در “الفهرست” و فؤاد سزگین در “تاریخ التراث العربی” به معرفی او به عنوان یکی از شاعران و نویسندگان برجسته اصفهان اشاره کرده‌اند. با این حال، او در دوران حکومت عباسیان، تحت فشار دستگاه خلافت قرار داشت و ناچار به همکاری با قوای اشغالگر بود. در ایران تحت اشغال عباسیان، هیربدان و چکامه سرایان و دبیران ایرانی که نوشتار و دیوان سالاری و رسیدگی به دریافت ها و پرداخت های خراج و خزانه می دانستند به دلیل نبوغ و دانش خود به کار فراخوانده می شدند و عدم همکاری با اشغالگران مسلمان به معنای از دست دادن زندگی خود و به بردگی جنسی گرفته شدن خانواده آن ها می بود.

وقتی مورخان آن دوران می گویند حمید پور مهران «کاتب» بود باید دانست که اگرچه «کاتب» همسنگ پارسی برای واژه «نویسنده» است، اما فراتر از یک نویسنده در گذشته کاتب به معنای فردی بود که حسابداری و امور دیوان سالاری یا همان بوروکراسی را می دانست و به دلیل داشتن توانایی خواندن و نوشتن، رشته امور خزانه و دیوان و دریافت ها و پرداخت ها را به دست می گرفت. کاتبان همچنین طبقه ای اجتماعی بودند که مسئولیت برگزاری مکتب های آموزش سواد خواندن و نوشتن را نیز داشتند. تقریباً می توان گفت آنچه امروزه در شکل قرن بیست و یکمی به صورت وزارت های آموزش و پرورش و وزارت کشور داریم، در گذشته مسئولیت طبقه کاتبان بود. 

جمله مورخان بر شاعر و کاتب بودن حمید پور مهران تاکید داشته اند: هم محمد فؤاد سزگین در تاریخ التراث العربی، جلد ۴، صفحه ۲۱۷ و هم ابن‌ندیم در الفهرست صفحه های ۱۵۶ و ۲۰۳ و هم عمر رضا کحاله نویسنده معجم المؤلفین در جلد ۴، صفحه ۸۴ هر سه تاریخ نگار می نویسند که پور مهران در طول دوران حکومت برمکیان برای آنها کتابت می‌کرد و شاعر نیز بود. پور مهران اسپهانی (اصفهانی) کتاب رسائل و پنجاه ورقه شعر را از خویش بر جای نهاد.

۲. روایت‌های سراسر دروغ اسلامی و تحریف واقعیت:

در منابع اسلامی، به ویژه روایاتی که توسط شیخ صدوق و علامه مجلسی نقل شده، حمید بن مهران به عنوان یک جادوگر و شعبده‌باز معرفی شده است. اما در بخش پیشین به صورت مستند دیدیم حقیقت این است که این روایت‌ها با هدف تخریب شخصیت او و توجیه جنایتی که علیه او انجام شد، ساخته شده‌اند. این روایات تلاش می‌کنند تا کشتن یک شاعر و نویسنده ایرانی را با خدعه و تقیه و توریه اسلامی توجیه کنند و او را به عنوان «دشمنی جادویی و شیطانی» جلوه دهند.

۳. مرگ وحشیانه حمید بن مهران:

حمید بن مهران در واقعیت تاریخی به دلیل انتقاد از علی ابن موسی الرضا به وحشیانه‌ترین شکل ممکن توسط رضا به قتل رسید. قتلی وحشیانه که نمونه آن را فقط در فیلم های ژانر ترسناک می توان دید یا در داستان های جنایی گروه های مخوف مافیایی می توان شنید. او در یک جلسه رسمی در حضور مأمون و رضا، به دلیل انتقادی ساده از این که باران به معجزه امام نباریده و این یک پروپاگاندا است، به دو شیر گرسنه سپرده شد و به طرز فجیعی تکه‌تکه شد.

در اینجا چون برخلاف نویسندگان اسلامی به قوه تشخیص و درک خواننده اعتماد دارم، بی هیچ کم و کاستی، عین روایت را از نوشته های مهمترین منابع شیعه می آورم: از ملا محمد باقر مجلسی در «بحارالانوار» (جلد ۴۹، صفحه ۱۸۳) و «عیون اخبار الرضا» نوشته شیخ صدوق (جلد ۲، صفحه ۱۷۲-۱۶۷):

“حمید بن مهران از کسانی بود که نزد مأمون از حضرت رضا علیه السلام بدگویی می‌کرد و امام را ساحر و فرزند ساحر می خواند و به او جسارت فراوان می‌نمود. او روزی از مأمون خواست جلسه ای ترتیب دهد تا با امام به مجادله بپردازد و قدر و شأن او را پایین آورد.
مأمون گفت:«هیچ چیزی برای من محبوب‌تر از این نیست که بتوانی عظمت مقام علی بن موسی را در نظر مردم بشکنی.»
بنابراین مجلسی بزرگ تشکیل داد و کارگزاران و قضات و بزرگان شهر را جمع نمود و از حضرت رضا علیه السلام خواست در آن مجلس حاضر شود. مجلس تشکیل شد و امام تشریف آورد.
حمید بن مهران رو به امام کرد و در کمال بی ادبی و جسارت گفت: «مردم چه حکایت‌ها از شما تعریف می‌کنند و چه نسبت‌ها به شما می‌دهند که خود شما آنها را قبول ندارید. مثلاً می‌گویند به دعای شما باران آمده! باران که هر سال می‌آید. چرا مردم آن را یکی از معجزات شما می‌شمرند و خیال می‌کنند شما در دنیا نظیری ندارید! امیرالمؤمنین مأمون است که مثل و نظیر ندارد و شما را این گونه احترام می‌کند!»
حضرت رضا علیه السلام در کمال ادب و آرامش فرمود:«من مردم را منع نمی کنم که نعمت‌هایی را که خداوند به من داده بازگو کنند. گر چه من با این نعمت‌ها فخرفروشی نمی‌کنم. اما اینکه گفتی مأمون به من احترام می‌گذارد، این همانند احترام پادشاه مصر نسبت به حضرت یوسف است، و حال آن دو هم روشن است…»
حمید بن مهران غضبناک شد و گفت:« ای فرزند موسی بن جعفر! تو از حد خودت تجاوز کرده ای و سخنان بیهوده می‌گویی. باریدن بارانی را که وقتش مقدر و معلوم است و عقب و جلو نمی افتد به خود نسبت می‌دهی و به آن فخر می‌کنی؟! گویا معجزه ابراهیم خلیل آورده ای که پرندگان را زنده کرد و آنها پرواز کردند! اگر راست می گویی این دو شیر روی پرده را زنده کن تا مرا بدرند. و الّا دعا کردن و باران آمدن که معجزه نیست!»
امام(!) رضا علیه السلامِ [مهربان و دانشمند و دارای علم و عصمت و الگوی مسلمانان و پیشوای دین صلح و دوستی] به غضب آمد که غضب او غضب خداوند است و با صدای بلند بر آن دو شیر فریاد زد که:« این فاجر و تبهکار را بدرید!» ناگهان نقش‌های آن دو شیر بر روی پرده جان گرفتند و جهیدند و آن ملعون را گرفتند و بلافاصله دریدند و خوردند و کوچکترین اثری از او باقی نگذاشتند.
سپس امام فرمود:«اکنون به جای خود بازگردید.»

هر عقل سلیمی می داند که شیر های نقاشی شده نمی توانند جان بگیرند و کسی را بدرند و و بخورند. هر انسان خردگرای منطقی می داند که اگر دو شیر به دستور رضا به کسی که از او انتقاد کرده حمله کرده اند و وی را دریده و خورده اند یعنی دو شیر واقعی تربیت شده گرسنه برای این کار در محل این جنایت علیه بشریت وجود داشته. ولی چرا؟ مگر در این روایت فردی که به فجیع ترین شکل توسط دو شیر گرسنه دریده شده چه گفته بوده یا چه گناه بزرگی مرتکب شده؟ صرفاً به او گفته این که ادعا کنی تو باعث بارش باران شده ای سخن بیهوده ای است. آیا جان کسی را گرفته بوده یا قصد ایجاد صدمه فیزیکی به کسی را داشته که باید کشته می شده؟

 دیگر این که آیا ممکن است فردی از روی میل خود بخواهد شیرها او را بدرند؟ این قسمت از داستان به وضوح غیرمنطقی و افسانه‌ای است، اما قسمت واقعی داستان آنجاست که حمید بن مهران به دلیل نقد ساده‌ای که از معجزه امام رضا داشت، به طرز وحشیانه‌ای به قتل رسید.

از طرفی توجه داشته باشید به خودشیفتگی و شیادی امام شیعیان که در پاسخ به ادیب ایرانی با وقاحت و دریدگی، بارانی که هر سال می آید را به عنوان معجزات خودش اعلام می کند و به همین هم بسنده نکرده ادامه می دهد و خودش را از نظر کمال و جمال با یوسف یکی می داند.

این روایت به وضوح نشان می‌دهد که حمید بن مهران تنها به دلیل نقدی ساده و معقول از رضا، مورد غضب قرار گرفت و به طرز وحشیانه‌ای کشته شد. این قتل نه تنها یک جنایت علیه حمید بن مهران بود، بلکه نمونه‌ای از سرکوب خشن و بی‌رحمانه‌ای است که رضا علیه هرگونه مخالفت و انتقاد اعمال می‌کرد.

داستان حمید پور مهران باید به عنوان یک مرثیه و مصیبت در تاریخ ایران شناخته شود و روزی در گاهشماری ایرانیان برای سوگ میهنی در ستمدیدگی ما برگزیده شود. این داستان نمونه‌ای از وحشی‌گری و بی‌رحمی پیشوایان مسلمانان و جنایت هایی است که علیه انسان‌هایی مرتکب شدند که جرمی جز بیان حقیقت و انتقاد از دروغ‌ها نداشتند.

در حقیقت اگر رویکردی تطبیقی و مقایسه ای در میان انبوهی از جعلیات و دروغ های تاریخ نگاران مسلمان داشته باشیم، به وضوح در می یابیم رضا ضامن آهو بود چون جایی که می توانست ایرانیان را به شیر های گرسنه دست آموز خود بخوراند نیازی به کشته شدن آهو نبود. وقتی می توان ایرانیان را خوراک شیران کرد، چرا آهوی زبان بسته باید تلف شود؟ این دیدگاه قاتلان نیاکان ما بود. قاتلانی که امروز توسط پسینیان همان قربانیان جنایت های علیه بشریت و نسل کشی ها به عنوان خدای‌گونه ها پرستش می شوند، برایشان گنبد طلا و بارگاه می سازند و به درگاهشان التماس و ابراز خاکساری می کنند و از استخوان های پوسیده شان درخواست شفاعت نزد کردگار جهان آفرین می کنند.

 

بخش سوم: قتل علی ابن موسی (رضا) در ایران و نقش حرمسرای او

 

در سال ۲۰۳ هجری/۸۱۸ میلادی، علی ابن موسی الرضا در توس به دست ایرانیان میهن پرست هلاک شد. روایات مختلفی درباره علت مرگ او وجود دارد، از جمله روایاتی که ادعا می‌کنند او به دلیل مسمومیت توسط مأمون درگذشته است. با این حال، برخی از منابع تاریخی معاصر همان دوره یعنی دوران عباسیان مانند المسعودی و الطبری گزارش می‌دهند که رضا توسط مأمون مسموم نشده، بلکه توسط یکی از زنان حرمسرایش مسموم شده است.

۱. نقش حرمسرای رضا و زنان اسیر ایرانی:

با ورود علی ابن موسی به ایران و تثبیت جایگاه او به عنوان ولیعهد مأمون، قدرت و نفوذ او در خراسان به سرعت افزایش یافت. یکی از ابزارهای اصلی او برای ایجاد کنترل و نفوذ بیشتر، استفاده از سیستم حرمسرا بود. در این حرمسرا، زنان بسیاری که از سرزمین‌های مختلف و به ویژه از ایران به اسارت گرفته شده بودند، نگهداری می‌شدند. این زنان اغلب به دلیل مقاومت همسران یا خانواده‌هایشان در برابر اشغالگران عباسی به اسارت گرفته شده و به عنوان بردگان جنسی در حرمسرای او نگهداری می‌شدند.

زنان حرمسرای این وحشیان در حقیقت زنان ایرانی بودند که همسران جوان شان، مردان ایرانیِ دستگیر یا کشته شده بودند که ضد اشغالگران مسلمان خیزش کرده بودند. این یک سنت اسلامی قرآنی بوده و هست که زنان مخالفان اسلام را به حکم آیه هایی مانند ۲۴ سوره نساء و ۳۰ سوره معارج به بردگی جنسی می گیرند. 

اصلاً چیز پیچیده ای نیست که وقتی کشور شما را اشغال کنند، شوهر جوان و جنگنده و میهن پرست شما را به طرز فجیعی بکشند و به خود شما به عنوان یک زن به حکم کتاب آسمانی شان تجاوز جنسی کنند و شما را به عنوان یک برده مادام العمر در حرمسرا نگهداری کنند، همه انگیزه لازم برای انتقام از یک جنایت کار علیه بشریت را داشته باشید چه با مسموم کردن آب انار باشد چه انگور.

زنان اسیر ایرانی که همسران، پدران یا برادرانشان توسط نیروهای عباسی به قتل رسیده بودند، به رسم اعراب مسلمان به عنوان برده های جنسی یا همان کنیزان در این حرمسرا نگهداری می‌شدند. این زنان که قربانیان قساوت و وحشی‌گری علی ابن موسی بودند و وحشی گری وی را در تجربه زیسته خویش بدون واسطه و کاملاً مستقیم درک کرده بودند، انگیزه‌های زیادی برای انتقام از او داشتند. علی ابن موسی در طول دوران خدمت به هارون و پسرانش نه تنها هرگز مخالفتی با وحشی گری های حاکمان مسلمان نکرد بلکه خود از وحشی‌گری و خشونت برای ایجاد ترس و وحشت در میان مردم استفاده می‌کرد. 

۲. تقلای مورخان مسلمان برای تقلب و تحریف تاریخ:

علی ابن موسی در نهایت قربانی همان وحشی‌گری‌ای شد که خود آن را اعمال می‌کرد. طبق روایات مختلف، او توسط یکی از زنان حرمسرایش که به دنبال انتقام خون همسر یا خانواده‌اش بود، مسموم شد. یکی از زنان ایرانی اسیری که از داغ کشته شدن عزیزان و رنج‌های ناشی از اسارت و تجاوز به ستوه آمده بود، در فرصتی مناسب سمی را به غذای علی ابن موسی اضافه کرد و به این ترتیب او را به قتل رساند.

زندگی و مرگ علی ابن موسی نشان‌دهنده یکی از تاریک‌ترین دوره‌های تاریخ ایران است. او که به عنوان ولیعهد مأمون به ایران فرستاده شده بود، با استفاده از خشونت و وحشی‌گری، نه تنها به سرکوب قیام‌ها و مقاومت‌های ایرانیان پرداخت، بلکه با استفاده از سیستم حرمسرا و اعمال وحشیانه، رنج‌های بیشتری را بر مردم ایران تحمیل کرد.

در نهایت، او به دست یکی از همان قربانیانش که به دنبال انتقام بود، به قتل رسید. این مرگ، نه تنها پایان زندگی او، بلکه نمادی از سقوط و نابودی کسانی است که به وحشی‌گری و جنایت علیه بشریت متوسل می‌شوند. پس از مرگ علی ابن موسی، روایات مختلفی درباره علت و چگونگی مرگ او به وجود آمد. برخی از این روایات، به ویژه در منابع اسلامی، تلاش دارند تا مرگ او را به عنوان یک “شهادت” در نظر بگیرند و ادعا می‌کنند که او توسط مأمون مسموم شده است. این روایت‌ها که بیشتر با هدف قدسی کردن شخصیت علی ابن موسی ساخته شده‌اند، به وضوح با شواهد تاریخی که توسط مورخانی همچون الطبری و المسعودی ارائه شده، در تضاد هستند.

الطبری و المسعودی، که هر دو مورخان معتبر و معاصر عباسیان بودند، تأکید می‌کنند که مأمون هیچ نقشی در مسموم کردن علی ابن موسی نداشت. در حقیقت، طبق این منابع، مرگ او نتیجه مسمومیت توسط یکی از زنان حرمسرایش بود که به دنبال انتقام خون همسر یا خانواده‌اش بود. بررسی دقیق این روایات نشان می‌دهد که تاریخ‌نگاری اسلامی در بسیاری از موارد به جای بیان واقعیت، به خلق افسانه‌ها و خرافات برای تحریف واقعیت‌های تاریخی پرداخته است.

مرگ علی ابن موسی به دست یکی از زنان اسیرش، نه تنها پایان زندگی یک جنایتکار بود، بلکه نمادی از مقاومت و انتقام‌جویی مظلومان در برابر ظلم و بی‌عدالتی بود. این مرگ، باید به عنوان یادآوری از وحشی‌گری‌ها و جنایت‌هایی که توسط دستگاه خلافت عباسی و پیروانش انجام شد، در تاریخ ثبت شود.

افشای این دروغ‌ها و بازگویی واقعیت‌های تاریخی، می‌تواند به عنوان بخشی از تلاش برای آگاهی‌بخشی و روشنگری جامعه باشد. این داستان، نشان می‌دهد که تاریخ باید بر اساس شواهد و حقایق بررسی شود، نه بر اساس افسانه‌ها و خرافاتی که برای مشروعیت‌بخشی به جنایت‌ها ساخته شده‌اند.

بخش چهارم: پرستش قاتلان نیاکان و تحریف تاریخ در ایران

 

۱. پرستش قاتلان نیاکان:

یکی از پدیده‌های تلخ و قابل تأمل در تاریخ ایران، این است که ایرانیان گاهی قاتلان و ویرانگران نیاکان خود را به اسطوره‌ها و مقدسین تبدیل کرده‌اند. این روند در تاریخ ایران بارها تکرار شده است. برای مثال، اسکندر مقدونی که ایران را نابود کرد و فرهنگ و تمدن ایران را به زیر کشید، در طول زمان به یکی از شخصیت‌های محبوب و حتی گاهی به عنوان قهرمان در برخی از روایت‌های ایرانی تبدیل شد.

چنگیز خان، که از جمجمه‌های مردم ایران مناره‌ها ساخت و سرزمین‌های بسیاری را به خاک و خون کشید، نیز در برخی مناطق ایران به یک اسطوره تبدیل شده است. برخی حتی نام فرزندان خود را چنگیز می‌گذارند، بدون اینکه به یاد داشته باشند که این مرد، یکی از بزرگ‌ترین قاتلان تاریخ ایران بوده است.

اما شاید از همه این‌ها دردناک‌تر، پرستش اعراب مسلمانی است که ایران را فتح کرده و مردمش را قتل عام کردند. بسیاری از شخصیت‌های این دوران که در تاریخ ایران به عنوان قاتلان و سرکوبگران ایرانیان شناخته می‌شوند، امروز به عنوان مقدسین و امامان پرستش می‌شوند. این پدیده، نشان‌دهنده یک تناقض عمیق در تاریخ و فرهنگ ایران است.

در این مورد بخصوص و در باب این که چه شد که پس از فروپاشی ساسانیان، ایرانیان بسیاری در خود احساس حقارت کردند، فرهنگ و پیشینه خود را رها کردند و به خدمت عرب در آمدند تا جایی که تا قرن ها سرداران و امیران و دیوان سالاران خلیفه های عباسی را ایرانیان مسلمان شده تشکیل می دادند، شاید نیاز به نوشتن یک کتاب مجزا باشد اما به گونه ای کوتاه توضیح خواهم داد: اگر از منابع بسیار متنوع و مختلف، هم مورخان اسلامی و هم مورخان غربی و هم دیدگاه های بازنگری گرایانه آغاز کنید به خواندن شرایط و وضعیت اجتماعی سده های پس از تسلط ساکنان مدینه بر کل ایران بی دفاع پس از جنگ نهاوند، وضعیتی از روزگار آن زمان برای شما ترسیم می شود که مرد عرب دارای قدرت و تعیین سرنوشت مرگ و زندگی یک خانواده ایرانی و در بسیاری موارد ادامه حیات فیزیکی مردم یک شهر بود.

این سطح و این میزان قدرت عظیم که در تصور ذهنی ایرانیان از یک مرد عرب عجین شده بود، حسی از حقارت و ناتوانی و بی دفاعی در ایرانیان و حالتی از تعبد و ذلت و ستایش در برابر قدرت غالب ایجاد می کرد. زبان یک مرد عرب را برتر می پنداشتند چون زبان فاتحان شان بود و قدرت مرد عرب را شکست ناپذیر می دیدند چون حافظه تاریخی نیاکان شان بود. بسیاری از پارسی گویان رفته رفته متقاعد شدند که کم، کوچک و پست هستند. وقتی مردی عرب از مدینه به شهر های ایران می آمد، مردم عامی و اُمّی به دیدارش می شتافتند تا ببینند این پیروزان چه کرامتی دارند که بزرگان ما را به خواری شکستند. افشین که خود پارسی گو بود فرمانده خلیفه معتصم می شد و به بابک خرمدین به زبان پارسی از پایین کوه هشدار می فرستاد که امیر المومنین معتصم (برادر و جانشین مامون) ۳۰۰ هزار مسلمان جان بر کف دارد و تا قطره آخر خونشان خواهند جنگید تا تو را به هلاکت برسانند و راه فراری نداری! از این افشین ها بسیار داریم در برگ برگ تاریخ پس از سقوط ایران در برابر اسلام.

سید بودن و از نسل عرب بودن در آن زمان افتخار بود و مایه مباهات و دانشمندی و دانش ورزی محسوب می شد. خانواده های ایرانی که چه راست چه به اشتباه می پنداشتند سید و از نسل عرب هستند، ایرانیان را عوام می نامیدند و در ترویج زبان عربی، حذف محتوای تمدنی ایرانی و هنر و فرهنگ مزدیسنا کوشش می کردند. بسیاری از خانواده های «سید» مذهبی در ایران حتی تا همین امروز این ضدفرهنگ را پیدا و پنهان در خود زنده نگاه داشته اند و تصور می کنند از نسل اعراب مدینه هستند و از ایرانیان جایگاه فرهنگی یا کرامتی والاتر دارند. در بعد زبانی نیز بزرگان علمی ما از ابوریحان بیرونی گرفته تا ابوعلی سینا تصور می کردند زبان پارسی زبان حال مردم کوچه و بازار است و هر کس بگوید با زبان پارسی می توان از دانش و فلسفه سخن گفت باید اندر احوال وی نیک بنگریست و به حال وی تاسف خورد.

ما نمونه یک جامعه شکست خورده در تمام ابعاد بودیم. بزرگان ما کشته شده بودند، ارتش ما تار و مار شده بود. آموزگاران و دبیران ما به نوشته کسانی مانند ابوریحان بیرون در آثار الباقیه عن القرون الخالیه یکسر بی دریغ از دم تیغ درگذاشته شده بودند و هرکس که در خوارزم و جندی شاپور و تیسفون خواندن و نوشتن می دانست و اندکی از احوال گذشتگان و دانش های ایران می دانست گردن زده شده بود بی هیچ بخشش و چشم پوشی. مردان ما سر بریده شدند و زنان ما در ایران غربی که امروزه به نام عراق می شناسیم برای همیشه بردگان جنسی و کنیزان مردان کشور امروزی عربستان شدند. این ها حقیقت های تاریخی است. ایران داشت می رفت که برای همیشه به محاق فراموشی برود. حدود دو قرن تمام ما روی نقشه جغرافیای جهان نبودیم. عرب ها در اوایل یعنی در دوران امویان مولا و ایرانیان مولی یعنی دارای جایگاهی مانند چهارپایان و دام های اهلی یک مرد عرب بودند. این سطح از تحقیر شدگی و بی پناهی و بی پدافندی را مسلمانان در کشور های اشغال شده دیگرشان هم بر مردم مغلوب تحمیل کردند و با همین روش ها بود که برای همیشه زبان ها و خط و تمدن بسیاری از مردمان از مصر و شمال آفریقا گرفته تا همین لاوانت (شام) و عراق امروزی برای همیشه عربی شد و نیاکان خویش را یکسر از یاد بردند.

در آن روزگار ایرانی به معنای موجودی کمتر از انسان شده بود و ایرانی شامل همه اقوام امروز غیر عرب در ایران امروزی بود از کُرد و لر و سایر کوچ نشینان تا یکجانشینان پارسی زبان در شهر های مهم از شوش و جندی شاپور تا سرزمین خوارزم و تیسپون. ایرانی کسی بود که سواد نداشت، شمشیرزنان شان همه کشته شده بودند، پیشوایان دینی شان تحقیر شده بودند و قتل عام شده بودند، پرستشگاه هایشان با خاک یکسان و بر سرشان خراب شده بود، هر آنچه ایرانی بود همسنگ بود با خوار و شکست خورده و بی توان و بی دفاع و زیردست و اموال یک مرد عرب.

در این چنین شرایطی رفته رفته دو گروه واکنش در جامعه ایران روی داد: یک گروه اندک از میان خاکستر ایران سر برآوردند و در همه زمینه های جنگی و رزمی و چکامه و نویسه و هنر و آیین و فرهنگ به خیزش در برابر اشغالگران ایستادند که از فردای اشغال ایران اینان یک شب بی دردسر برای قاتلان خود نگذاشتند. خیزش پس از خیزش از استخر پارس گرفته تا خوارزم و نارشاخ، از المقنع و سندباد و استادسیس تا بابک و مازیار مرداویج، از رادمان پور ماهک یا همان یعقوب لیث صفاری تا ابوطاهر جنابی (به قولی بهرام ورجاوند). در عرصه هنر و دبیره و ادب نیز با جنبش خراسانی بزرگانی چون رودکی و فردوسی و خاقانی و ناصر خسرو قبادیانی بلخی و نظامی گنجوی روزی نو در برگ روزگار تمدن ایرانی پدید آوردند و کوشیدند هر آنچه از پندار میهن پرستانه ایرانیان زدوده شده بود این بار دوچندان به مادر کهن باز گردانند.

از دیگر سوی، بیشتر ایرانیان ولی، سرخورده و در هم شکسته و از کیستی و هستی و ریشه خویش تهی شده، به پذیرش حقارت، تقدیس قدرت و پرستش قاتلان خود تن دادند و به جنگ با ایرانیان گروه نخست روی آوردند. به خدمت عرب مشغول شدند و از بقیه سرزمین های اشغال شده توسط مسلمانان نیروی جنگی کمکی گرفتند و حتی با سخن گفتن به زبان پارسی بر می آشفتند و خون ایرانی می ریختند.

در گفتار هایی تلاش کردم در سالیان گذشته برگ هایی از تاریخ را برای ایران سده بیست و یکم دوباره زنده کنم که چگونه چهار قرن طول کشید تا زبان پارسی را از حلقوم اسلام بیرون کشیدیم و چگونه پس از بیش از ۲۳۴ سال خورشیدی دوباره به نقشه جغرافیای جهان باز گشتیم. (جنگ نهاوند که پس از آن ایران ساسانی بی دفاع در برابر مهاجمان مسلمان قرار گرفت در سال ۶۴۲ میلادی و نبرد دیرالعاقول که در آن صفاریان سپاه عباسیان را از تمام مناطق فلات ایران تا ۸۰ کیلومتری جنوب بغداد به عقب راندند در سال ۸۷۶ میلادی روی داد.) دو قرن طول کشید تا دوباره روی نقشه جغرافیای سیاسی جهان ظاهر شدیم. دو قرن مشهوری که در کتاب معروف عبدالحسین زرین کوب «دو قرن سکوت» نام نهاده شده اند. 

دو سده به درازا کشید تا به جایی رسیدیم که کسانی مانند یعقوب لیث (رادمان پور ماهک) نیرو های نظامی خلیفه عرب های مسلمان را برای نخستین بار از کل شرق فلات ایران مانند حشرات تار و مار کردند و تا هشتاد کیلومتری جنوب بغداد پس راندند. تا پیش از آن هنوز مردان عربِ زاده ی مدینه و دیگر شهر های کشور امروزی عربستان امروزی رسماً تا بن دندان آراسته به جنگ افزار های کُشنده در خاک کشور های امروزیِ تاجیکستان، ترکمنستان، افغانستان، ایران و ارمنستان عین قانون بودند و سرنوشت زندگی یا مرگ ایرانیان به اشاره دست آنان بود. قانون شان این بود که ایرانیان املاک و موالیِ ایشان هستند و زاده شدند تا به دخترانشان تجاوز شود و مردانشان به بردگی گرفته شوند یا در صورت سرپیچی به راحتی یک شهر (مانند استخر پارس) را از صحنه روزگار قتل عام و حذف کنند. 

آرامگاه یعقوب لیث صفاری (رادمان پور ماهک) در حومه دزفول متروک مانده و به دست مسلمانان به مخروبه ای بدل شده است.

دو سده ی سراسر دهشت و شرنگ به درازا کشید تا کسانی مانند ابوطاهر جنابی آمدند و نیروی جنگی ایرانی آراستند تا آن جا که به روایت خود مورخان اسلامی به مکه تاختند و کعبه را ویران کردند و چاه زمزم را از اجساد وحشیان پر کردند و روی آن خاک ریختند. حتی حجرالاسود را به غنیمت بردند و چند تکه کرده به عنوان سنگ آبریزاه  (مستراح) بیش از بیست سال در سرزمین ایران آن روز نگاه داشتند. چه خون ها ریختیم و چه سینه ها سوخت و چه جگر ها کباب شد! چه ضجه هایی که هنوز در دالان های تاریخ تاریک این ۱۴۰۰ ساله از مادران و دختران ایرانی به جای مانده و پژواک شان هر دم و بازدم در گوش هر ایرانیِ آگاه شده دیگر بار و دیگر بار خروش می کند.این گونه بود که ما دوباره به نقشه جهان باز گشتیم.

۲. نمونه‌هایی از پرستش قاتلان در ایران امروز:

یکی از نمونه‌های روشن این تناقض، در شهر دزفول (دِژپُل پایتخت جنگی ساسانیان)‌ دیده می‌شود. در دزفول مانند بسیاری دیگر شهر های ایران برای کسانی که به قصد کشتن و سرکوب نیاکان شان به آن منطقه فرستاده شدند گنبد و بارگاه و گلدسته و آستان ساخته اند و جنایتکار ترین ها را می پرستند، از محمد بن جعفر طیار گرفته که اصولاً برای سرکوب مردم منطقه به آن جا آمد و به دست ایرانیان به روایتی در جنگ شوشتر به درک واصل شد تا برادر همین رضای شیعیان که معروف به سبزه قبا است و مردم تهی از هویت به زیارت استخوان های پوسیده شان می روند و از آن ها درخواست «شفاعت» و معجزه می کنند.

محل به درک واصل شدن متجاوز به خاک ایران موسوم به محمد بن جعفر طیار در شهر دزفول

از طرف دیگر، آرامگاه یعقوب لیث صفاری (رادمان پور ماهک)، بنیان‌گذار سلسله صفاریان و جهان پهلوان ایرانی که برای نخستین بار ایران را به نقشه جغرافیای جهان باز گرداند و زبان پارسی را بار دیگر در کشورداری و دیوان سالاری حکومتی زنده کرد، در حومه شهر دزفول به حال خود رها شده و مخروبه شده است. این تناقض ها تنها نمونه هایی از فراموشی تاریخ و تحریف واقعیت‌ها در جامعه‌ای است که قاتلان نیاکان خود را پرستش می‌کند و قهرمانان واقعی خود را به فراموشی می‌سپارد.

محل ننگین دفن جسد محمد بن موسی الکاظم فرزند امام هفتم شیعیان و برادر علی ابن موسی الرضا در دزفول مشهور به «سبزه قبا»

 

۳. تحریف نام و تاریخ شهر توس و نام جعلی «مشهد»:

شهر مشهد، که امروزه به عنوان یک مرکز مهم زیارتی در ایران شناخته می‌شود، در واقع نامی جعلی دارد. نام اصلی این شهر توس بوده است و مشهد، به معنای “محل شهادت”، نامی است که پس از دفن علی ابن موسی (رضا) به آن داده شد.

نکته قابل تأمل این است که در همین شهر و کنار جسد رضا، هارون الرشید، خلیفه عباسی و یکی از بزرگ‌ترین دشمنان ایرانیان دفن شده است. این واقعیت که هارون الرشید، یکی از قاتلان بزرگ تاریخ ایران، در کنار کسی دفن شده که امروزه به عنوان مقدس شناخته می‌شود، نشان‌دهنده عمق تناقضات و تحریف‌های تاریخی است که در طول قرون شکل گرفته‌اند.

این پدیده‌ها نشان‌دهنده یک تناقض عمیق در فرهنگ و تاریخ ایران هستند. ایرانیان به جای پرستش قهرمانان واقعی خود، که برای آزادی و استقلال این سرزمین جنگیدند، قاتلان و سرکوبگران نیاکان خود را به قدیسان و اسطوره‌ها تبدیل کرده‌اند. این تحریف‌های تاریخی نه تنها به فراموشی قهرمانان واقعی منجر شده است، بلکه به تداوم سلطه‌گری و استثمار فرهنگی نیز کمک کرده است.

بازگویی این حقایق و افشای دروغ‌ها و تحریف‌های تاریخی، می‌تواند به عنوان بخشی از تلاش برای روشنگری و آگاهی‌بخشی جامعه باشد. تاریخ باید بر اساس واقعیت‌ها و شواهد بررسی شود، نه بر اساس افسانه‌ها و خرافاتی که برای مشروعیت‌بخشی به جنایت‌ها ساخته شده‌اند.

چه سخت و دردناک است در دوره ای زندگی می کنم که مرداویج ها و بابک ها و یعقوب لیث ها فراموش شده اند و ایرانیان هم عصر من در دهه سوم قرن بیست و یکم قصی القلب ترین قاتلان نیاکان خود را چون گوژپشت های در به در در دالان های تیره و عفونت زده ی تاریخ به نکبت بار ترین و خوار ترین شکل ممکن پرستش می کنند. دریغ و درد که نگارنده باید بدیهی ترین های تاریخ را به مردمانی یادآورَد که گسست هویتی شان چنان با نیاکان و محتوای تمدنی شان عظیم است که فاتحان خود را سید و آقا ولی روشنگران خود را شیطان و پلید سزاوار حلق آویز شدن به جرم «سب النبی» می خوانند. این درد را به چه کسی باید گفت به جز به آیندگانی که این واژگانم خواهند خواند و بر حالم خواهند گریست.

تقدیم به روان جاودان چکامه سرای اسپهان، حمید پور مهران – پیام فضلی یکم سپتامبر ۲۰۲۴

محل دفن علی ابن موسی الرضا و هارون الرشید در کنار هم زیر گنبدی از طلا که در ویدئویی محمدرضا پهلوی با افتخار می گوید این مکان گنبدی نداشت و وی برایش گنبد طلا گذاشته است و درب آن شکسته بود و برایش بارگاه و دیوار ساخته است.

 

فهرست منابع

ابن ندیم، محمد بن اسحاق. الفهرست. قاهره: دار المعارف، تاریخ چاپ نامعلوم.

الطبری، محمد بن جریر. تاریخ الرسل والملوک (تاریخ طبری). ترجمه: بلعمی. تهران: نشر خوارزمی، ۱۳۷۵.

المسعودی، علی بن حسین. مروج الذهب و معادن الجوهر. بیروت: دار الهجره، ۱۹۸۲.

البلاذری، احمد بن یحیی. فتوح البلدان. قاهره: دار الکتب المصریه، ۱۹۵۷.

علامه مجلسی، محمدباقر. بحارالانوار. جلد ۴۹. تهران: کتابخانه اسلامیه، ۱۳۷۶.

شیخ صدوق، محمد بن علی. عیون اخبار الرضا. قم: مؤسسه نشر اسلامی، ۱۳۸۰.

سزگین، فؤاد. تاریخ التراث العربی. جلد ۴. بیروت: دار الفکر، ۱۹۷۵.

البلاذری، احمد بن یحیی. انساب الاشراف. قاهره: دار المعارف، ۱۹۵۹.

جزايری، سید نعمت‌الله. ریاض الأبرار فی مناقب الأئمة الأطهار. جلد دوم: زین العابدین تا عسکری. بیروت: مؤسسة التاریخ العربی، ۱۴۲۳ق.

ابن اثیر، عزالدین. الکامل فی التاریخ. بیروت: دار صادر، ۱۹۶۵.

عمررضا کحّاله. معجم المؤلفین. جلد ۴. بیروت: دار احیاء التراث العربی، ۱۹۹۳.

اشپولر، برتولد. تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی. ترجمه: جواد فلاطوری. تهران: نشر امیرکبیر، ۱۳۸۲.

یعقوبی، احمد بن واضح. تاریخ یعقوبی. بیروت: دار صادر، ۱۹۶۰.

حسینی قمی، سید علی. کرامات و مقامات عرفانی امام موسی بن جعفر. قم: نشر نبوغ، ۱۳۸۲.

Donaldson, Dwight M. The Shi’ite Religion: A History of Islam in Persia and Irak. London: Luzac & Co., 1933.

Lewis, B.. “ʿAlī Al-Riḍā”. Encyclopaedia of Islam. Edited by P. Bearman et al. Leiden: Brill, 2022.

Skyes, Percy. A History of Persia. Vol. 2. London: Routledge, 2013.

7 دیدگاه دربارهٔ «ضامن آهو، قاتل ایرانیان»

  1. شهرام ورجاوند

    سپاس از شما که این وقایع تلخ تاریخی و وحشیگری مسلمانان اشغالگر رو با اسناد تاریخی و با قلم شیوا می نویسید. ای کاش همه ی ایران این متن را بخوانند و بدانند که مسلمان ایرانی یعنی کسانی که قاتلان نیاکان شان را پرستش می کنند.
    زنده و پاینده باشید.

  2. خیلی جالبه که هیچ جای فضای داده چنین مطلبی رو بهش اشاره نشده ، این بار اول هست که با سند معتبر این فرد خود شیفته عقده ای و جنایتکار یعنی رضا ، مشخص میشه واقعا کی بوده و در شمال شرقی کشور ایران که فاصله بسیار زیادی تا خاک عربستان داره چه کار داشته

  3. پژوهش علمی باید دارای روش‌شناسی دقیق و مشخصی باشد که شامل توضیح روش‌ها و فرآیندهای تحقیق، جمع‌آوری داده‌ها، و تحلیل نتایج است. {پاسخ پیام فضلی: خیر کاربر گرامی با نام مستعار شهرام، شما صرفاً فاقد سواد مقدماتی برای درک تفاوت پژوهش های دانشی Scientific با پژوهش های علوم انسانی و به ویژه تاریخی هستید. مانند بقیه هم کیشان مسلمان خود کمترین درکی از تفاوت های علوم تجربی و علوم انسانی ندارید. آنچه تلاش کردید بیان کنید و نتوانستید، در حقیقت «روشمندی علمی» یا The Scientific Method بود که در مورد علوم طبیعی و تجربی صدق می کند. چیزی شنیده اید ولی درست برای شما توضیح نداده اند. می آیید وقت ما را تلف می کنید با یاوه گویی و آبروی نداشته خود را پشت هویت های فیک تان می برید. ما شما را به یک مناظره زنده در یوتیوب دعوت می کنیم. بیایید زنده با پیام فضلی در همین مورد مناظره کنید اجازه بدهید تا در پیش چشم دنیا خوار و خفیف شویم. اگر به حقانیت خود ایمان دارید نباید از چیزی بترسید. اما با خفت و ذلت و خواری و سراسیمه پشت نقاب های هویت های فیک در صدد دفاع از مقدسات پلشت و متعفن اسلامی تان هستید.
    جهت اطلاع، روشمندی علمی برای زمانی است که شما مشاهده ای دارید (مثلاً کرم ها پس از باران در باغچه ظاهر می شوند.) و سپس پرسشی دارید (کرم ها از کجا می آیند؟) و برای پاسخ آن فرضیه یا فرضیه هایی دارید (مثلاً کرم ها یا با باران از آسمان می آیند یا از داخل خاک می آیند یا توسط باران روی خاک زاده می شوند.) سپس برای اثبات یا رد فرضیه های خود، آزمایش های متعددی انجام می دهید و داده های به دست آمده را گردآوری و تحلیل می کنید: مثلاً یک سطل را هنگام باران جایی در باغچه می گذارید تا آب باران در آن جمع شود. اگر در آب کرم بود می تواند به این معنا باشد که کرم ها با آب باران می آیند. این آزمایش تکرار پذیری دارد و قابلیت راستی آزمایی و اتکا دارد. چنین روشی برای پدیده های طبیعی در رشته های ساینس Science به کار گرفته می شود. یک مسلمان بیسواد مانند شهرام فیک، پشت یک هویت فیک می آید می گوید چرا روشمندی علمی که مربوط به رشته هایی مانند زیست شناسی و پزشکی و فیزیک و شیمی است را در مورد مزخرفات سراسر چرند و خزعبل اسلامی به کار نبردید؟ لابد می خواستید با روشمندی علمی بررسی کنیم آیا جبرئیل بر پیامبر جنایتکار شما نازل شده یا نه؟ یا پیامبر وحشی شما سوار خر شده و به فضا رفته یا نه؟
    در پژوهش های علوم انسانی و به ویژه تاریخی، یک روش معتبر عقلی و منطقی این است که یک ادعای تاریخی را در کنار منابع مورد قبولِ همان کسانی که آن ادعا را کرده اند می گذاریم و نشان می دهیم ادعای آن ها طبق منابع خودشان کذب و فاقد پشتوانه است مانند کاری که من اینجا با شما اراذل تاریخ کردم. روش دیگر بررسی هیستوریسیته یا سندیت تاریخی یک ادعا مثل وجود جزیره آتلانتیس یا وجود شخصی به نام محمد بر اساس منابعی هم عصر آن ادعا یا بر اساس کشفیات باستان شناسی است.
    به طور کلی من در اینجا در حقیقت وقتم تلف شد چون مسلمان وحشی که پشت یک هویت فیک کامنت گذاشته بود در حقیقت نقص آموزش داشت و فقط به زحمت افتادم که تفاوت روش های پژوهش در حوزه ساینس را با حوزه های علوم انسانی و تاریخ آموزش دهم.

    بقیه مزخرفات این مسلمان بیسواد هم اینجا قابل خواندن است که پیشتر پاسخ داده شد:

    بدون روش‌شناسی مشخص، متن نمی‌تواند به عنوان یک پژوهش علمی معتبر تلقی شود.
    در یک مقاله علمی، زبان باید بی‌طرف، دقیق، و بدون جانبداری باشد. متن باید به تحلیل‌های منطقی و مستدل بپردازد و از زبان احساسی، تند و توهین‌آمیز اجتناب کند. در متن ارائه‌شده، نویسنده از زبان بسیار تند و احساسی استفاده کرده و بارها اتهاماتی را مطرح کرده است که بدون ارائه شواهد، بیشتر به حمله‌های شخصی شبیه است تا تحلیل علمی.
    استفاده از زبان احساسی و توهین‌آمیز، متن را از یک مقاله علمی به یک بیانیه احساسی و جانبدارانه تبدیل می‌کند.
    مقالات علمی باید دارای ساختار منطقی و سازمان‌دهی مناسبی باشند که شامل مقدمه، بیان مسئله، مرور منابع، روش‌شناسی، نتایج، و بحث و نتیجه‌گیری است.
    یکی از ویژگی‌های کلیدی یک پژوهش علمی، بی‌طرفی و عدم تعصب است. پژوهشگر باید به صورت بی‌طرفانه به بررسی موضوع بپردازد و از جانبداری خودداری کند. در متن ارائه‌شده، نویسنده به وضوح جانبدار است و با تعصب علیه شخصیت‌های دینی اسلامی می‌نویسد. این تعصب باعث می‌شود که تحلیل‌های ارائه‌شده در متن از اعتبار علمی برخوردار نباشد.
    وجود تعصب و جانبداری در متن، نشان می‌دهد که این نوشته نمی‌تواند به عنوان یک پژوهش علمی معتبر تلقی شود.

    پاسخ پیام فضلی: در مورد بیطرفی هم یک مغالطه کثیف می کنند مسلمانان، آیا در برابر جنایت های علیه بشریت هیتلر باید بیطرف بود؟ در مورد جنایت های علیه بشریت در تاریخ، بیطرفی یعنی بیشرفی. چند شخصیت آکادمیک می شناسید و چند مقاله تاریخی می شناسید که در مورد جنایت های نازی ها در آشوویتس بیطرف و بدون جانبداری سخن گفته باشند؟ در چنین مواردی معمولاً طرفداران جنایت های نازی ها جیغشان در می آید که باید بیطرف بود چون خواهان ماله کشیدن روی آن جنایات هستند. اتفاقاً همین لحن صادقانه و شرافتمندانه من در اینجا باعث شده مسلمانان وحشی مانند شهرام به چنین جیغ و دادی پشت اکانت های فیک شان بیافتند.

  4. بسیار زیبا نگارش شده هرچند حقیقتی تلخ را بیان میکند که پیش از این نشنیده بودم
    ممنون که اینقدرزیبا براساس واقعیت و شواهد موجودو مستند نکته های مهم رو به حافظه ی فراموشکار ایرانیان یادآور میشوی سپاس بابت همه زحمات پیام عزیز🙏🌸
    پیروز و سرافراز باشی درتمام لحظاتت.

  5. سپاس از تلاشهای بی وقفه شما برای نشان دادن چهره واقعی اسلام از مهمترین منابع که بخشی از آنها همچنین از منابع خود مسلمانان شیعه و سنی است که موید پذیرش خود این جنایات وحشیانه توسط خودشان است .

    امید دارم که به زودی در سرتاسر ایران و جهان این مقالات ارزشمند در دسترس همگان قرار گیرد.

  6. چقدر عالی که شما این متون رو نوشتید و منابعش رو گذاشتید جناب فضلی عزیز. خواندن این مقاله به هر ایرانی واجبه و شرم و تف بر صورت اون مسلمانی که اینها رو میخونه و با علم به اینکه این اراذل مسلمان اجدادش رو قتل و عام کردن و غیر از تجاوز و غارت و جنایت کار دیگه ای نکردن رو هنوز میپرسته و نام خودش رو مسلمون میزاره. ای کسیکه این متن رو میخونی و هنوز دردت نیومده و از خوندن این متون خشمگین نمیشی و مسلمون میمونی، تف به شرف نداشته ات‌. امیدوارم روزی برسه که تموم بشید.

  7. درود و مهر خدمت پيام نازنين ،
    مگر ميشود ايرانى بود و با خواندن اين مقاله و فهميدن اين همه درد و بدبختى و خرافات كه از ديرباز تا همين حالا گريبان ما را گرفته به خود نپيچيد و خون گريه نكرد.
    باشد كه ايرانيان فراموش كار ببينند و بخوانند كه با چه زالوهايى هم سفره شدند.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا