پیشگفتار
در سالهای اخیر، جنبشهای اجتماعی در ایران به تدریج از اعتراضات سیاسی به اعتراضات ایدئولوژیک و فرهنگی علیه جمهوری اسلامی و مبانی آن تغییر جهت دادهاند. جمهوری اسلامی ایران نه تنها یک نظام سیاسی، بلکه یک ایدئولوژی مذهبی است که اسلام سیاسی را به عنوان محور اصلی خود دارد. در حالی که بسیاری از مخالفان جمهوری اسلامی بر این باورند که برای تغییر اساسی در ایران باید این نظام سیاسی برچیده شود، پدیدهای تازه در فضای اپوزیسیون ایرانی ظاهر شده است؛ افرادی که خود را به ظاهر آتئیست معرفی میکنند اما عملاً از اسلام و مبانی آن دفاع میکنند.
این افراد ادعا میکنند که خودشان مخالف اسلام هستند و حتی ممکن است اسلام را به دلیل قوانین و آموزههای خشونتآمیز آن نقد کنند، اما در عین حال میگویند که هیچکس حق ندارد به اسلام حمله کند یا آن را مورد انتقاد مستقیم قرار دهد. به ظاهر، آنها خواهان براندازی جمهوری اسلامی هستند، اما در واقعیت به دنبال حفظ اسلام در ساختارهای قدرت پس از براندازی هستند. این پدیده که میتوان آن را «مسلمانهای مخفی» یا «مسلمانهای پنهان» در فضای سیاسی نامید، مانعی جدی برای رادیکالتر شدن جنبش ضد اسلامی در ایران است.
زمینه تاریخی
از سال ۱۳۸۸، ایران شاهد خیزشها و جنبشهای متعددی علیه جمهوری اسلامی بوده است. از جنبش سبز تا خیزش دی ۹۶، آبان ۹۸، و اعتراضات ۱۴۰۱، هر یک از این موجها، نشانهای از یک حرکت پویا و رو به رشد علیه مبانی جمهوری اسلامی بودهاند. اما با گذر زمان، این جنبشها از اعتراضات سیاسی علیه حکومت به جنبشهای فرهنگی و ایدئولوژیک علیه اسلام سیاسی و خود اسلام تغییر جهت دادهاند. شعارهایی مانند «آخوند باید گم بشه» یا «جمهوری اسلامی، نمیخوایم نمیخوایم» فقط به براندازی حکومت دینی اشاره نمیکنند، بلکه به حذف کامل اسلام از هستههای قدرت اجتماعی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی کشور اشاره دارند.
مردم در خیابانها به صراحت میگویند که اسلام به عنوان یک ایدئولوژی، مبنای ظلم و سرکوب در ایران است. آنها خواهان یک نظام عرفی غیر مذهبی هستند که بر اساس اصول سکولار و حقوق بشر بنا شده باشد. این شعارها نشان میدهند که اعتراضات فراتر از مخالفت با یک رژیم سیاسی هستند؛ آنها به کل پارادایم اسلامی که جمهوری اسلامی بر آن استوار است، اعتراض میکنند.
پدیده «نو اندیشان دینی» و تأثیر آن بر فضای اپوزیسیون
با گسترش اعتراضات علیه اسلام به عنوان بنیان فکری جمهوری اسلامی، جریان جدیدی از افرادی که خود را نو اندیشان دینی مینامند، در صحنه ظاهر شدهاند. این افراد که در دوران حکومت جمهوری اسلامی به عنوان مدافعان اصلاحات اسلامی شناخته میشدند، اکنون با تغییری ظاهری، خود را آتئیست یا سکولار معرفی میکنند، اما همچنان به دفاع از اسلام در فضای اپوزیسیون مشغولند. به واسطه رسانههای قوی و حضور مؤثر در شبکههای اجتماعی، این جریانها موفق شدهاند تا از تأثیرات واقعی انتقادات رادیکال به اسلام بکاهند و آنها را به سطحیترین مباحث تقلیل دهند.
یکی از معروفترین چهرههای این جریان، عبدالکریم دباغ است که با حمایت گسترده رسانهها، از جمله تلویزیونهای خارج از کشور، به عنوان یک نو اندیش دینی مطرح شده است. این نو اندیشان به گونهای عمل میکنند که گویی میتوان اسلام را از حکمرانی دینی جمهوری اسلامی جدا کرد، و بر این باورند که مشکل اصلی نه در ذات اسلام بلکه در نحوه اجرای آن توسط حکومت است. آنها با این استدلال که نسخههای معتدلتری از اسلام وجود دارد که میتواند با سکولاریسم سازگار باشد، در حقیقت به نوعی مانع از بروز انتقادات جدی و بنیادین به اسلام میشوند.
یک نمونه از ده ها مورد آتئیست های فیک
برای روشنتر شدن این پدیده، به برخی از نمونههای مشخص اشاره میکنیم. شخصی مانند وریا امیری، که خود را به عنوان آتئیست و منتقد اسلام معرفی کرد، توسط شبکههای نو اندیشان دینی حمایت شد. در ابتدا او با ادعاهایی چون داشتن دکترای فیزیک و سمت استادیاری در دانشگاه آکسفورد وارد صحنه شد و به سرعت در کلابهاوس و دیگر پلتفرمهای آنلاین جایگاهی پیدا کرد. اما وقتی سابقه او دقیقتر بررسی شد، مشخص شد که او نه تنها هیچ مدرکی از دانشگاه آکسفورد ندارد، بلکه حتی لیسانس خود را هم تکمیل نکرده است.
امیری که از حمایتهای پنهانی نو اندیشان دینی برخوردار بود، به تدریج از انتقادات مستقیم به اسلام پرهیز کرد و به جای آن، دفاع از اسلام به عنوان یک ایدئولوژی انسانی و منصفانه را در دستور کار خود قرار داد. او و دیگرانی مانند او، با رویکردهایی که به ظاهر بیطرفانه و علمی به نظر میرسند، در حقیقت به خنثیسازی جنبش ضد اسلامی در ایران کمک کردهاند.
پدیده «مسلمانهای مخفی» را میتوان با نگاهی به فلسفه و نقد دین بهتر درک کرد. فیلسوفانی چون نیچه و اسپینوزا به خوبی به مسئله دینی و نقش آن در سرکوب آزادیهای فردی و اجتماعی پرداختهاند. نیچه در آثار خود به صراحت از مرگ خدا و ضرورت خروج دین از تمامی عرصههای قدرت اجتماعی و سیاسی سخن گفته است. اسپینوزا نیز در نقد دین تأکید میکند که دین همیشه به عنوان ابزاری برای کنترل و سرکوب مورد استفاده قرار گرفته است و نمیتوان آن را به آسانی با دموکراسی و حقوق بشر تلفیق کرد.
در مورد ایران، نقد ریشهای به اسلام نه تنها ضروری است، بلکه باید بخش مرکزی هر گونه تغییر اساسی در این کشور باشد. اگر تلاشهای این نو اندیشان دینی به نتیجه برسد و اسلام به عنوان یک ایدئولوژی انسانی و اصلاحپذیر باقی بماند، ایران پس از جمهوری اسلامی همچنان تحت تأثیر اسلام و قوانین مذهبی خواهد بود. بنابراین، این مبارزه نه تنها سیاسی، بلکه فلسفی و فکری است.
جنبشهای اعتراضی در ایران، با هدف براندازی جمهوری اسلامی، نمیتوانند بدون اسلامزدایی از تمامی عرصههای قدرت به موفقیت برسند. پدیده «مسلمانهای مخفی» و دفاع پنهانی از اسلام به عنوان یک ایدئولوژی مثبت، مانع اصلی در مسیر این براندازی کامل است. این افراد، با استفاده از ابزارهای رسانهای و اجتماعی، به دنبال خنثی کردن جنبشهای رادیکال ضد اسلامی هستند و با تقلیل اعتراضات به سطحیترین نقدها، از رادیکالتر شدن جنبش جلوگیری میکنند.
برای اینکه ایران بتواند به سوی یک دموکراسی سکولار و آزاد حرکت کند، باید به طور کامل با اسلام به عنوان یک سیستم فکری برخورد شود و این ایدئولوژی از هستههای قدرت اجتماعی، فرهنگی، و سیاسی کنار گذاشته شود.
نقاب آتئیسم و خنثیسازی جنبش ضد اسلامی
نواندیشان دینی که سابقه حمایت از اسلام و یا تلاش برای ارائه تفاسیر معتدلتر از دین دارند، به خوبی میدانند که در فضای سیاسی کنونی ایران، دفاع مستقیم از اسلام با استقبال چندانی مواجه نخواهد شد. مردم ایران، بهویژه پس از تجربه حکومت جمهوری اسلامی، دین اسلام را به عنوان منبع بسیاری از مشکلات و محدودیتهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی میشناسند. این باعث شده است که هرگونه تلاش برای دفاع از اسلام، حتی اگر تحت عنوان اصلاحات دینی باشد، با شک و تردید و حتی مخالفت مردم روبرو شود.
در این شرایط، نواندیشان دینی رویکردی متفاوت اتخاذ کردهاند. آنها به جای دفاع مستقیم از اسلام، از تاکتیک تغییر ظاهر استفاده میکنند و خود را به عنوان آتئیست یا مخالف دین معرفی میکنند. این تغییر ظاهر، به آنها این امکان را میدهد که در میان مخاطبانی که به شدت ضد اسلام هستند، نفوذ کنند. از طریق رسانهها و شبکههای مجازی، این افراد خود را به عنوان منتقدان اسلام معرفی میکنند، اما به مرور زمان، شروع به محدود کردن و کانالیزه کردن انتقادات میکنند.
اثرات این استراتژی
در حقیقت، این نواندیشان دینی با استفاده از نقاب آتئیسم، دو هدف را دنبال میکنند:
جذب مخاطب ضد اسلام: در مرحله اول، آنها با معرفی خود به عنوان آتئیست، اعتماد و توجه مخاطبانی را جلب میکنند که به طور اصولی با اسلام مخالف هستند. این مخاطبان به دلیل ظاهر مخالفانه این افراد، سخنان آنها را با دقت گوش میدهند و احتمالاً انتظار انتقاد رادیکال از اسلام را دارند.
خنثیسازی رادیکالیسم: اما پس از جذب این مخاطبان، نواندیشان دینی به تدریج رویکرد خود را تغییر میدهند. آنها به جای انتقادات رادیکال و اساسی به اسلام، به نوعی از انتقاد معتدل و کنترل شده میپردازند که در نهایت دین را به طور کامل نفی نمیکند. به این ترتیب، آنها مانع از رادیکالتر شدن جنبش ضد اسلامی میشوند. آنها بحث را به سمت نقدهای سطحی و محدود به برخی از ابعاد دین هدایت میکنند، به جای اینکه به نقد کامل و ریشهای اسلام بپردازند.
تضعیف جنبش ضد اسلامی
این استراتژی به شدت تأثیرگذار است، زیرا شنوندههای ضد اسلام که به دنبال نقد شدید و رادیکال هستند، به تدریج درگیر مباحثی میشوند که در نهایت اسلام را به عنوان یک سیستم کامل رد نمیکند، بلکه تنها برخی از جنبههای آن را نقد میکند. به این ترتیب، نواندیشان دینی موفق میشوند جلوی رشد جنبشهای رادیکال ضد اسلامی را بگیرند و این جنبشها را عقیم کنند.
آنها به مخاطبان خود اینطور القا میکنند که نهایت ضدیت با اسلام، نقدهای معتدل و کنترل شدهای است که به ریشههای اساسی این دین نمیپردازد. این امر باعث میشود که جنبش ضد اسلامی از ریشهها و مبانی عقیدتی اسلام منحرف شده و به نقدهای جزئی و سطحی محدود شود. در نتیجه، جنبش قدرت رادیکال شدن و به چالش کشیدن اساسی ایدئولوژی دینی را از دست میدهد.
تفاوت آتئیسم واقعی در دیدگاه فلسفه سکولار و آتئیسم قلابی در فضای سیاسی ایران
تفاوت آتئیسم واقعی و آتئیسم قلابی دقیقاً در این است که آتئیسم واقعی نه فقط دین را، بلکه خود دینداران را هم مسئول میداند و آنها را از نقد و حمله بینصیب نمیگذارد. این دیدگاه نشان میدهد که دینداران، با حمایت از نهاد دین و اجرای اصول و باورهای آن، عملاً در فجایع و سرکوبهایی که به نام دین انجام میشود، شریک هستند. آتئیسم واقعی، برخلاف آتئیسم قلابی که در فضای سیاسی ایران عمداً توسط مسلمانان حامی نواندیشی دینی گسترش یافته است، بدون هیچگونه تعارفی با دین و دینداران مواجه میشود. این دیدگاه، نه تنها دین را به عنوان سیستمی که سرکوب و خشونت را توجیه میکند، نقد میکند، بلکه دینداران را نیز به عنوان حاملان این باورها و مجریان این سیستم مسئول میداند.
تفاوت آتئیسم واقعی و آتئیسم قلابی دقیقاً در این است که آتئیسم واقعی نه فقط دین را، بلکه خود دینداران را هم مسئول میداند و آنها را از نقد و حمله بینصیب نمیگذارد.
مسئولیت دینداران در نگاه فیلسوفان آتئیست
فویرباخ معتقد بود که دینداران با تسلیم شدن به خدا و دین، مسئول مستقیم خلق و تقویت سیستمی هستند که انسان را از خودش بیگانه میکند. او معتقد بود که انسانها با ساختن تصویر خدا، خودشان را از آزادی و خلاقیت محروم میکنند و دینداران با ادامه باور به این سیستم، در بیگانگی خود و جامعه شریک هستند.
کارل مارکس نیز با تأکید بر اینکه “دین افیون تودههاست”، معتقد بود که دینداران، با پذیرش دین، در سرکوب و استثمار خود و دیگران نقش ایفا میکنند. از نگاه مارکس، دینداران نه فقط قربانیان دین، بلکه بازیگران فعال در حفظ این سیستم ظلم و استثمار هستند. او دینداران را به عنوان طبقهای میدید که بهطور ناآگاهانه در خدمت نظامهای سرمایهداری و استثماری قرار دارند.
ضدیت فردریش انگلس با دین و طبقه دیندار بخشی مهم از نقد او و کارل مارکس به سیستمهای مذهبی بود. انگلس معتقد بود که دین، نه فقط یک ساختار ایدئولوژیک سرکوبگر است، بلکه دینداران، بهویژه طبقه روحانیت و حامیان دین، عاملان مستقیم این سرکوب و نابرابری هستند. او همانند مارکس، دینداران را در تداوم استثمار طبقات فرودست دخیل میدانست و معتقد بود که آنها، با حمایت از نظامهای مذهبی، به سرکوب طبقه کارگر و تداوم نابرابریها کمک میکنند.
فردریش انگلس، یکی از بنیانگذاران مارکسیسم، بهطور سیستماتیک دین و طبقه دیندار را به عنوان ابزارهایی برای توجیه و مشروعیتبخشی به سلطه طبقاتی نقد میکرد. از دید انگلس، دینداران، بهویژه روحانیون و نخبگان مذهبی، نقش مهمی در حفظ نظامهای اقتصادی و اجتماعی ناعادلانه ایفا میکردند. آنها از دین برای توجیه وضعیت موجود و فریب دادن طبقات تحت ستم استفاده میکردند، و به عنوان یک طبقه ممتاز، در خدمت منافع سرمایهداران و زمینداران قرار داشتند.
انگلس معتقد بود که دین، نه فقط یک ساختار ایدئولوژیک سرکوبگر است، بلکه دینداران، بهویژه طبقه روحانیت و حامیان دین، عاملان مستقیم این سرکوب و نابرابری هستند.
انگلس در آثار خود، بهویژه در کتاب ضد دورینگ، به صراحت دین را ابزاری برای کنترل تودهها توصیف میکند. او بر این باور بود که دین، با ترویج ایدههای اخلاقی و معنوی که به تبعیت از قدرتهای دینی و سیاسی تشویق میکند، طبقه کارگر را از درک وضعیت واقعی خود بازمیدارد و آنها را از مبارزه برای حقوق خود دور میکند.
انگلس معتقد بود که روحانیون و دینداران با همدستی با نظامهای سرمایهداری و فئودالی، نقش مؤثری در تثبیت و ادامه وضعیت موجود دارند. آنها از طریق ترویج ایدههای دینی و اخلاقی که مردم را به صبر و تسلیم دعوت میکنند، به طور فعالانه مانع از بروز تحولات اجتماعی و اقتصادی رادیکال میشوند.
انگلس به همراه مارکس بر این باور بود که طبقه دیندار بهویژه روحانیون، نه تنها خود قربانی دین نیستند، بلکه به طور فعال از دین برای حفظ منافع طبقاتی خود استفاده میکنند. از دید انگلس، آنها دین را به عنوان ابزاری برای فریب و آرام کردن تودههای مردم به کار میبرند و از این طریق به ادامه سلطه سرمایهداری کمک میکنند.
انگلس به همراه مارکس بر این باور بود که طبقه دیندار بهویژه روحانیون، نه تنها خود قربانی دین نیستند، بلکه به طور فعال از دین برای حفظ منافع طبقاتی خود استفاده میکنند.
در این راستا، انگلس دینداران را مسئول مستقیم ادامه نابرابریها و ستمهای طبقاتی میدانست. او معتقد بود که تا زمانی که دین و طبقه دیندار همچنان در قدرت باقی بمانند، تلاشها برای ایجاد یک جامعه برابر و عادلانه ناکام خواهد ماند. انگلس تأکید میکرد که رهایی از دین و طبقه دیندار یکی از شروط اساسی برای رهایی طبقه کارگر و تحقق انقلاب اجتماعی است.
نیچه هم دینداران را نه تنها منفعل نمیدانست، بلکه آنها را به دلیل ضعف، انفعال و ترسشان از مسئولیتپذیری محکوم میکرد. او در چنین گفت زرتشت از “بردگان ایمان” سخن میگوید که به جای پذیرش مسئولیت و خلاقیت انسانی، به ایمان به خدایان و دینها پناه میبرند و با این کار، نیروی زندگی و اراده خویش را قربانی میکنند. نیچه معتقد بود که دینداران، با تسلیم شدن به خدا، عملاً به دشمنان آزادی و انسانیت تبدیل میشوند.
نیچه معتقد بود که دینداران، با تسلیم شدن به خدا، عملاً به دشمنان آزادی و انسانیت تبدیل میشوند.
برتراند راسل از فلاسفهای بود که نه تنها با دین مخالفت میکرد، بلکه با دیدگاههای دینداران نیز به شدت انتقادی برخورد داشت. راسل در آثارش، بهویژه در کتاب Why I Am Not a Christian (چرا من مسیحی نیستم)، از دینداران به عنوان افرادی نام میبرد که در ترویج خرافات و جلوگیری از پیشرفت فکری و اخلاقی جامعه نقش دارند.
راسل معتقد بود که بسیاری از دینداران به طور فعالانهای در ترویج آموزههای غیرعقلانی و سرکوبگرانه دین نقش دارند. او دین را به عنوان مانعی بر سر راه تفکر آزاد و اخلاق مستقل نقد میکرد و دینداران را به دلیل پافشاری بر باورهای غیرمستند و گاهی خطرناک برای جامعه سرزنش میکرد.
راسل در مخالفت خود با دین، تأکید داشت که دینداران با دفاع از باورهای غیرعقلانی، نقش کلیدی در جلوگیری از پیشرفت علمی و انسانی ایفا میکنند. او به طور خاص نگران این بود که دینداران از اخلاقی که مبتنی بر وحی الهی است دفاع میکنند، در حالی که این نوع اخلاق اغلب با ارزشهای عقلانی و انسانی در تضاد است.
ژان پل سارتر دینداران را به عنوان افرادی میدید که از مسئولیتپذیری فرار میکنند و آزادی خود را به یک نیروی ماوراء طبیعی میسپارند. او معتقد بود که دینداران، با پذیرش دین، عملاً مسئولیت ظلم و سرکوب را از خود دور میکنند و با این کار به حمایت از نظامهای سرکوبگر و استبدادی کمک میکنند.
میشل اونفره نیز در آثار خود به صراحت از دینداران انتقاد میکند و آنها را به دلیل حمایت از دین، مسئول سرکوبها، خشونتها و جنگهایی که به نام دین انجام میشوند، میداند. او معتقد است که دینداران نه تنها قربانیان نظام دینی نیستند، بلکه با پذیرش و ترویج باورهای دینی، خود را در خدمت این نظام قرار میدهند و مسئول فجایعی میشوند که به نام دین انجام میشود.
کریستوفر هیچنز در کتاب خدا بزرگ نیست بهوضوح دینداران را مسئول همه جنگها، خشونتها و سرکوبهایی میداند که به نام دین انجام شده است. او معتقد بود که نه تنها نهادهای دینی، بلکه خود دینداران با حمایت از این نهادها، مسئول حفظ و تقویت این سیستمهای ستمگر هستند. هیچنز بهصراحت میگوید که دینداران، با پذیرش ایمان و تسلیم به نهاد دین، عملاً مجرمان و شریکان جنایات دینی هستند.
هیچنز در مصاحبه ای مشهور اعلام کرد که در حال حاضر برای او روشن شده است که سمی ترین شکلی که یک دین به خود می تواند بگیرد، به شکل اسلام است و مسلمانان را به شدت به دلیل مسائلی مانند جهاد، خواست برقراری حکومت اسلامی و قوانین شریعت و احساس حق به جانب بودن نکوهش می کند و آن ها را متهم به «شرارت وقیحانه مطلق» می کند.
ریچارد داوکینز نیز در کتاب توهم خدا به دینداران حمله میکند و آنها را به دلیل پذیرش باورهای دینی، مسئول رواج خرافات، خشونت و عقبماندگی علمی میداند. داوکینز بهصراحت میگوید که دینداران، با ادامه دادن به باور به ایدههای دینی و ترویج آنها، مسئول عواقب فاجعهبار این باورها هستند.
در ایران، صادق هدایت نه تنها به نقد اسلام به عنوان یک دین، بلکه به نقد مستقیم دینداران پرداخته است. او در نامههایش به حسن شهید نورایی مینویسد که “هیچ ننگی بالاتر از مسلمان بودن نیست” و اضافه میکند که “از آن ننگآورتر، مسلمان ماندن است”. هدایت معتقد بود که دینداران، با حمایت و پذیرش این باورها، مسئول تمامی ظلمها و سرکوبهایی هستند که به نام دین در ایران و سایر نقاط جهان انجام میشود.
نتیجهگیری
نو اندیشان دینی با استفاده از نقاب آتئیسم و تغییر ظاهر خود، به دنبال خنثیسازی جنبش ضد اسلامی هستند. آنها با محدود کردن بحثها به نقدهای سطحی و کنترل شده، به طور غیر مستقیم از اسلام دفاع میکنند و مانع از رادیکالتر شدن جنبشهای ضد دینی میشوند. این تاکتیک پیچیده به آنها اجازه میدهد که در فضای اپوزیسیون نفوذ کنند و جنبشهای ضد اسلامی را از درون تضعیف کنند، در حالی که ظاهر خود را به عنوان آتئیست حفظ میکنند.
آنچه در این نوشتار خواندید، صرفاً درآمدی بود برای معرفی پدیده «آتئیست فیک» یا «مسلمان مخفی» در فضای سیاسی امروز ایران. در نوشتار های پسین به مغالطه های رایجی که میان آتئیست های فیک در فضای سیاسی ایران جریان دارد اشاره خواهم کرد و به صورت موردی به آن ها پاسخ خواهم داد. هرچند خواننده کنجکاو باید بداند بسیاری از این مغالطه ها را پیش تر به صورت گفتار ها یا همان سخنرانی هایی در فضای داده عرضه نموده ام و از راه پیوند های ارائه شده در پایگاه اطلاع رسانی ایرانیسم در اپلیکیشن های ساوندکلاود و تلگرام در دسترس هستند.
پیام فضلی – برای ایرانیسم، پایگاه داده های حزب جامعه گرای میهنی لائیک ایران
۱۸ آگوست ۲۰۲۴
منابع
- Feuerbach, Ludwig. The Essence of Christianity. Translated by George Eliot, Harper & Row, 1957.
- Marx, Karl, and Friedrich Engels. The Communist Manifesto. Edited by Samuel Moore, International Publishers, 1948.
Engels, Friedrich. Anti-Dühring: Herr Eugen Dühring’s Revolution in Science. Translated by Emile Burns, Lawrence and Wishart, 1947.
Russell, Bertrand. Why I Am Not a Christian. Simon & Schuster, 1957.
- Nietzsche, Friedrich. Thus Spoke Zarathustra. Translated by Walter Kaufmann, Penguin Classics, 1978.
- Sartre, Jean-Paul. Existentialism Is a Humanism. Translated by Carol Macomber, Yale University Press, 2007.
- Onfray, Michel. Atheist Manifesto: The Case Against Christianity, Judaism, and Islam. Translated by Jeremy Leggatt, Arcade Publishing, 2007.
- Hitchens, Christopher. God Is Not Great: How Religion Poisons Everything. Twelve Books, 2007.
- Dawkins, Richard. The God Delusion. Houghton Mifflin Harcourt, 2006.
- Hedayat, Sadegh. The Blind Owl. Translated by D.P. Costello, Grove Press, 1957.
- Hedayat, Sadegh. Letters to Hassan Shahid Nourai. Published posthumously, various publications, 1970.
8 دیدگاه دربارهٔ «عرضه گفتمان اسلامی پشت نقاب «آتئیسم»: خدعه تازه نواندیشان دینی»
یکی از نکات مثبت این مقاله، معرفی پدیدهای جدید به نام «آتئیست فیک» بود که توجه مخاطب را به خود جلب میکند. این مفهوم، که به نظر میرسد در فضای سیاسی ایران کمتر مورد بررسی قرار گرفته، میتواند بحثهای جدیدی را در این حوزه باز کند.
این تحلیل نشان میدهد که چگونه این افراد با محدود کردن نقدها به سطحیترین مباحث، عملاً مانع از گسترش و تعمیق جنبشهای ضد اسلامی میشوند.
مقاله به خوبی تلاش میکند تا استراتژیهای پیچیده نو اندیشان دینی را که به ظاهر خود را به عنوان آتئیستها معرفی میکنند، تحلیل کند.
در مجموع، نتیجهگیری مقاله با معرفی مفهومی نو و جالب توجه، تلاش میکند تا نقش پیچیده نو اندیشان دینی در فضای سیاسی ایران را توضیح دهد.
بسیار عالی بود، واقعا خسته نباشید میگم. این خیلی مهمه که تفاوت اتئیست فیک از واقعی رو نشون دادید و توطئه این بچه شیعه ها رو در نقاب اتئیست برملا کردید. 👏👏
اتئیست فیک از مسلمان رادیکال بیشتر به جنبش براندازی در ایران ضربه میزند. وقتی با نقاب وارد جریانی میشوند باعث گمراهی ان طرز فکر و دور کردن مبارزان واقعی از هدف اصلیشان که جدایی کامل دین از هسته های قدرت است میشوند.
یکی از آسیب هایی که جمهوری اسلامی به صورت موفق تونست وارد کنه این بود که مفاهیم و واژگان رو مبتذل کرد ، آتئیست و مفهوم آتئیسم یکیشه که در حد نقد دین پایین آورده شد برای تحمیق جامعه و جلوگیری از اینکه جنبش های ضد اسلامی شکل بگیره ، سپاس از شما به خاطر طرح موضوعاتی که تاکنون در فضای سیاسی ایران مطرح نشده
متاسفانه با وجود نداشتن مطالعه و نبود آگاهی در بین بسیاری از ایرانیان، نسبت به تاریخچه منقدان دینی و همچنین اتئیست های مختلف در سرتاسر دنیا،افرادی پیدا میشوند که با نام اتئیست از اسلام و مسلمان دفاع میکنند.
در اپلیکیشن کلاب هاوس بارها و بارها از این اتئیست های فیک شنیده ایم که :”به مسلمانان و اسلام کاری نداشته باشید” یا” فقط اسلام را نقد کنید اما به مقدساتش و به مسلمانان احترام بگذارید.” و اراجیفی شبیه به اینها. این در حالیست که با توجه به مقاله شما منتقدان دین و اتئیست های واقعی نه تنها دین، بلکه دینداران را هم مقصر قلمداد کرده و انها را هم انتقاد میکنند. چقدر عالی که شما این مقایسه را به صورت مکتوب انجام دادید و چهره پر از نیرنگ مسلمانان با کاور اتئیست را به همگان نشان دادید.
نو اندیشان دینی با استفاده از نقاب آتئیسم و تغییر ظاهر خود، به دنبال خنثیسازی جنبش ضد اسلامی هستند 👏🏽
عالی عالی👏🏽👌🏾
و این همان چیزی است که یا کسی نمیداند و یا شهامت گفتنش را ندارد. چرا که “اتئیستهای قلابی”، توان گفتن یا حتی شنیدن و نقد دین را هرگز نداشتهاند. اصلا در یک پارادوکس منفعل گیر کردند. خدا را قبول ندارند ولی دینداران را حمایت میکنند. اینها درحقیقت خودِ حقیقیشان را نشناختهاند. سپاس به خاطر مقالهی خوب و مفیدتان.
پیام جان مقاله بسیار دقیق و کاملی بود🙏👍
متاسفانه به دلایل تاریخی ایران برعکس اروپا و غرب روند دینی تر شدن هسته های قدرت (اجتماعی،فرهنگی،اقتصادی و در آخر با روی کار آمدن حکومت شیعی حاکم بر ایران سیاسی و نظامی) رو داشت
از دوران صفویه حدودا ۵۰۰ سال پیش تا امروز غرب شروع به سکولاریزه شدن در همه پنج هسته قدرت رو تجربه کرده تا تونسته به اینجا برسه ولی در ایران این روند برعکس بوده و از دوران صفویه تا خاندان آخوندساز پهلوی🤴🕌👳♂️ تمام هسته های قدرت اجتماعی ، فرهنگی ، اقتصادی و بعداز سقوط پهلوی سیاسی و نظامی آلوده اسلام شیعی گردیده
طبیعی است در چنین شرایطی حتی روشنفکران و الیت جامعه تحت تاثیر این آلودگی قرار گرفته باشن و نیاز شدیدی به الیت و روشنفکران سکولار واقعی برای ساختن یک جریان مستقل مدرن ضد دین و ضد اسلام و ضد شیعه گری بسیار احساس میشه برای جامعه ایرانی تا بشه از این شرایط وحشتناک عبور کرد مثل غرب
برای اینکه ایران بتواند به سوی یک دموکراسی سکولار و آزاد حرکت کند، باید به طور کامل با اسلام به عنوان یک سیستم فکری برخورد شود و این ایدئولوژی از هستههای قدرت اجتماعی، فرهنگی، و سیاسی کنار گذاشته شود.
پیام جان در پاراگراف بالا دموکراسی سکولار(به ازای لائیک) و عنوان کردن فقط سه هسته قدرت(به ازای۵هسته) آیا به عمد آمده؟ هنگام نشر آن متوجه شدم. می توانی مرا روشن کنی؟ سپاس